وزيري را شنيدم كه فراوان سفر كرده بود و بسيار بزرگان ديده و گفتارشان شنيده. شبي از بخت ميمون به ميهمانيش رفتم كه شنيده بودم دست و دلش باز است و در زمره مردان ميهمان نواز.
همه شب نيارميد از شرح مسافرت ها گفتند كه : فلان جاي با فلان وزير، فلان عهد نامه بسته ام و فلان روز با فلان سفير درفلان سفارتخانه نشسته. در فلان سفر درفلان مهمانسرا وثاق كردم و در فلان سفر درفلان فرودگاه، اتراق. حال، سفري ديگر در پيش است كه اگر اين نيز كرده شود، بقيّت عمر گوشه عزلت نشينم و از وزارت كناره گزينم.
گفتم:آن كدام سفر است؟
گفت: ابتدا به بلاد كفر روم. در ينگه دنيا كه اجلاس عمومي است و از آن پس به ژاپن به قصد تجديد روابط تجاري و سپس به «انگريز» جهت گشايش تسهيلات اعتباري. چون اين كرده شد به هندوستان روم و از آن پس اگر بخت مساعدت كرد به روم و اگر چيزي از مدت وزارت باقي بود به بلاد روس و سپس به چين و ما چين و از آنجا به جابلقا و از جابلقا به جابلسا و بعد به …. چون اينها به تمامي كرده شد آنگاه …
راستي اي ملاّ ! شنيده ام كه تو نيز مردي جهانديده اي ، باز گو تا بعد از وزارت كجا نشينم؟
گفتم:
آن شنيدستي كه روزي يك وزير
خورد از تخت وزارت بر زمين
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر