۱۳۸۸/۰۶/۱۲

حکایت جوانی

چنان شنودم که پیری صد ساله, خمیده, سخت دو تا گشته و بر عکازه ای تکیه کرده همی رفت. جوانی به تماخره وی را گفت: ای شیخ این کمانک به چند خریده ای؟ تا من نیز یکی بخرم. پیر کفت:اگر صبر کنی و عمر یابی خود رایگان یکی به تو بخشند, هر چند بپرهیزی. اما با پیران نه بر جای منشین که صحبت جوانان بر جای, بهتر که صحبت پیران نه بر جای. تا جوانی جوان باش, چون پیر شدی پیری کن.

هیچ نظری موجود نیست: